-
کسی شاید ...
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 00:43
اونور جاده ی سر سبز پشت دشت سر به دامن اونور روزهای تاریک پشت این شبهای روشن برای باور بودن جایی شاید باشه شاید ... برای لمس تن عشق کسی شاید باشه شاید که سر خستگی هات رو به روی سینه بگیره برای دلواپسی هات واسه سادگیت بمیره ...
-
امتحانات و انتخابات
یکشنبه 17 خردادماه سال 1388 21:32
این روزها بازار بحث های سیاسی گرمه گرمه! همه ی مردم شدن تحلیل گر سیاسی! منم یکی از اونا البته همسو با میرحسین موسوی صبح پوستر تبلیغاتیش رو چسبوندم به کلاسرم و رفتم دانشگاه ! واسه اولین امتحان پایان ترم! باید بگم که این امتحان بدترین امتحان عمرم بود! به قول خودم با سر افتادم این امتحان رو البته عوامل زیادی توی خراب...
-
عشق
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 22:16
عشق را ای کاش زبان سخن بود !
-
۵شنبه ها
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1388 15:01
می گن آدما واسه بدبخت بودن 1 دلیل و واسه خوشبخت بودن 1000دلیل میخوان! راست میگن! الان چون مادر ندارم حس میکنم بدبخت ترینم!! می دونم اشتباهه ولی ...! به قول خودم امید لازمه ی زندگی! منم مجبورم امیدوار باشم ۵شنبه ها از اول صبحش ۱ غم بزرگ توی دلم میشینه تا وقتی که آماده بشیم و بریم بهشت زهرا یه بند اشک میریزم! برای بخت...
-
حس عجیب
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1388 02:53
امشب از اون شبایی که دوس دارم برم تو آسمونا!!! از این آدما دور بشم! برم ۱ جایی که هیچکی من و نشناسه! یه روز و روزگار جدید و شروع کنم! تنهای تنها!!! نمی دونم چم شده! بد جور دلم هوس تنهایی کرده! منی که همیشه دوست داشتم دور و برم شلوغ باشه!!!
-
آخ!
پنجشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1388 00:15
به ایوان میروم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغ های رابطه تاریکند کسی مرا به میهمانی گنجشکها دعوت نخواهد کرد ...
-
این منم!
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 04:03
دوس دارم جدی جدی خودم باشم واسه همین تصمیم گرفتم بعضی از محتویات وبلاگ قبلیم رو با اسم خودم به روز کنم! اونم تو فضای جدید به اسم blogsky!!! اه اه لو دادم وب قبلیم blogfa بوده !!!! مثل اینکه بدترش کردم
-
حس و حالی غریب
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:57
دوست دارم جلوی دیگران قوی و محکم باشم! نشون بدم که با این قضیه کنار اومدم! واسه همین هم دستام رعشه گرفتن! تنها امیدم خداست! خدایی که بهم درد داده! می تونه درمونشم بده! ولی چرا نمیده ؟ چرا راحتم نمی کنه؟ من واقعا واسه بی مادر شدن خیلی بچه ام! خیلی! دلم براش خیلی تنگ شده! از در و دیوار خونمون فراریم! بیرون از خونه هم...
-
اوج بدبیاری!
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:54
از پا افتادم! من دیگه مادر ندارم ! از خدا بخواین که زودتر ببرتم پیش مادرم!
-
اتوبوس
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:51
اتوبوس اتوبوس در هفت و چهل دقیقه یه روز صبح از اون صبح هایی که حوصله ی خودم رو هم نداشتم گفتم سوار اتوبوس بشم! تصور بکنین شما به ۱ وسیله ی نقلیه وارد شدین که ۱عالمه آدم ناشناس توشه! احساس خوبی نیس چون نگاههایی که بهت میندازن نگاههای محبت آمیزی نیس! بیشتر کنجکاوانه و جست و جو گره! همون لحظه تصمیم گرفتم پیاده بشم! ولی...
-
تابستون
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:47
برنامه های تابستانی که گذشت! فقط سفر ۱۰روزه کامل انجام شد + نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم شهریور 1387ساعت 15:19
-
همیشه زنها
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:40
همشه زن ها مرد ها رو ساختن می سازن و خواهند ساخت! میگن مردا جنبه ندارن یعنی این !! > مردی میخواست زنش را طلاق دهد. > دوستش علت را جویا شد و او گفت: این > زن از روز اول همیشه می خواست من را > عوض کند. > مرا وادار کرد سیگار و مشروب را > ترک کنم .. > لباس بهتر بپوشم، قماربازی نکنم، > در سهام...
-
test
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:37
امتحان چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را...
-
مهربانی
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:31
خیرخواهی! این دفعه می خوام راجع به خیر خواهی حرف بزنم چون امروز صبح یه سری اتفاقا افتاد که گفتنش خالی از لطف نیس! صبح همراه مامان و بابا از خونه اومدم بیرون،اونا هم لطف کردن من و جلوی دفتر پستی پیاده کردن! آخه می خواستم یه سری مدارک و که آبجی بزرگم جا گذاشته بود ، واسش پست کنم! آبجی بزرگم دانشجوی کارشناسی ارشد...
-
حرف دل
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:26
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست سخن از روز است و پنجرهای باز...! سخن از دستان عاشق ماست که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم بر فراز شبها ساخته اند! + نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم اسفند 1386ساعت 14:57
-
happy
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:24
شاد باشیم! دلم می خواد این دفعه همش حرفهای خوب خوب بزنم! همیشه ۳شنبه ها روز خوبی بوده واسه من! این حس از بچگی بهم القا شده، که قراره ۳شنبه یه اتفاق خوب بیفته! آخه دبستان که بودم اغلب اوقات ۳شتبه ها ورزش داشتیم! دوره های راهنمایی و دبیرستان هم روزهای ۳شنبه زودتر از روزهای دیگه تعطیل می شدیم! پیش دانشگاهی هم که اصلا...
-
حس بد
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:15
احساس بد! امروز ۲۲ بهمن ماهه ، یادمه وقتی بچه بودم خیلی واسه رسیدن این روز ذوق و شوق داشتم! الان یعنی امسال احساسه بدی دارم،احساسه تاسف می کنم! غمگینم،نا امیدم،حس می کنم هر چی بیستر جلو می ریم داره از ارزش و اعتبار ملیتم کم می شه!!! البته بیشتر به حاله نسله بعد از خودم فکر می کنم،نسله ما توی یه تردیده ولی نسله بعد توی...
-
آغاز
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 03:12
خب! برای شروع یه شعر از برتولت برشت می نویسم تا همه با فاز فکریم اشنا شن! می خواهم با کسی بروم که دوستش می دارم. نمی خواهم بهای همراهی را با حساب و کتاب بسنجم. یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم. نمی خواهم بدانم دوستم میدارد یا نمی دارد. می خواهم با کسی بروم که دوستش می دازم ! + نوشته شده در پنجشنبه هجدهم بهمن 1386ساعت...