همه چیز درباره ی خودم

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من!!!!

همه چیز درباره ی خودم

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من!!!!

حس و حالی غریب

دوست دارم جلوی دیگران قوی و محکم باشم! 

نشون بدم که با این قضیه کنار اومدم!

 واسه همین هم دستام رعشه گرفتن!

تنها امیدم خداست!

 خدایی که بهم درد داده!

 می تونه درمونشم بده!

 ولی چرا نمیده ؟ چرا راحتم نمی کنه؟

 من واقعا واسه بی مادر شدن خیلی بچه ام! خیلی!

 دلم براش خیلی تنگ شده!

از در و دیوار خونمون فراریم! بیرون از خونه هم همش منتظرم زنگ بزنه بگه بیا خونه!

 باور تون میشه هنوز زنگ می زنم موبایلش ؟ دفتر تلفن خونه رو که همش با دست خط مامانم نیگا می کنم!

 ۱ چیز خنده دار و ۱۰۰البته احمقانه! اون روز یه بره ی کوچولو و مادرش رو دیدم و گریه کردم ! چون به اون بره ی کوچولو حسادت می کردم!!!!!

+ نوشته شده در  جمعه نهم اسفند 1387
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد